۸ مهر ۱۴۰۴-ایران وایر
قصه زنان در حاشیه ایران قصه رنج و نادیدهگرفته شدن است. اگر زن بلوچ بیشناسنامه باشی ماجرا هزاران بار دردناکتر است.
زن بیشناسنامه بلوچ در زمان حیات در آمار به شمار نمیآید و اگر به هر دلیلی نیست یا بهتر بگوییم «سر به نیست» شود هم خیلی آسان است که دولت و خانواده و نهادهای مسوول خودشان را درباره ماهیت وجودی او به آن راه بزنند. آنچه میخوانید قصه مفقود شدن «نذیره» است. زن جوان بلوچ بیشناسنامهای که چهره و چشمهایش پر از شور زندگی است اما زندگی با او سر سازگاری نداشته و دو سال است که اثری از او نیست.
صاحب این چشمان پرشور نامش «نذیره» است. دخترکی که پیش از پا گذاشتن به بزرگسالی در یک روایت دردناک ناپدیدشده است.
نذیره در خانوادهای بلوچ به دنیا آمده که هیچکدامشان شناسنامه ندارند. نه خودش نه خواهران و برادرهایش و نه هیچیک از والدین و قوموخویشهایشان. او زمستان ۱۴۰۲ در جریان یک نزاع خانوادگی که به زخمی شدن همسرش منجر شد، ناپدیدشده و خانوادهاش هیچ نشانی از او ندارند. خانواده نذیره فقر و زندگی در حاشیه تهران را باهمه معضلاتش تجربه میکنند ولی همچنان پیگیر سرنوشت دختری هستند که پرشور بود و عاشق زندگی.
باقرشهر؛ انباشته از آسیبهای اجتماعی و فقر اقتصادی
کسانی که با انجمنهای مردمنهاد و موسسههای خیریه کار میکنند بهخوبی میدانند «باقرشهر» کجاست؛ یکی از شهرهای حاشیهای پایتخت که جمعیتی متشکل از شهروندان بومی و اتباع مهاجر در آن ساکن هستند.
نذیره همراه با دو خواهر، دو برادر و والدینش در کنار جمعی از وابستگان دور و نزدیکشان در این جغرافیا ساکن بود.
او قربانی کودک همسری است. وقتی گم شد حدودا ۱۵ یا ۱۶ ساله بود. او مثل بسیاری از دختران همسنوسالش داشت عشق را تجربه میکرد و دل درگرو مردی داشت؛ اما درنهایت بهاجبار خانواده با مرد دیگری به نام «شبیر» که نسبت فامیلی دوری با خانواده نذیره داشت، ازدواج کرد. بر اساس آنچه ایرانوایر به آن دستیافته شبیر درگیر اعتیاد بود، از هیچ خشونتی علیه نذیره دریغ نمیکرد و دستکم یک زن دیگر و یک نوجوان بلوچ در خانه او به همین سرنوشتی دچار شدهاند که نذیره. آنها هم گمشدهاند و نه خبری از زندهبودنشان هست و نه اثر و نشانی از پیکرهای بیجانشان.
قصه نذیره از کجا شروع شد؟
نذیره فرزند آخر خانواده است و از خواهر قبل از خودش دو سالی کوچکتر بود. به همین سبب نزدیکانش سن او را در زمان مفقود شدن ۱۵ یا ۱۶ سال تخمین زدهاند.
این دختر جوان مانند بسیاری از نوجوانها رویاهای بزرگ و دستنیافتنی داشت و دستی کوتاه، چرا که نه شناسنامه داشت و نه خانوادهای که او را برای رسیدن به رویاها همراهی کنند.
سه هفته پیشازاینکه نذیره گم شود از شوهرش کتک سختی خورد و به خانه پدر و مادرش رفت. گفت که تحت خشونت است و نمیخواهد به زندگی بازگردد چند روز بعد اما خانوادهاش او را به خانه شبیر پس فرستادند با این استدلال که «شوهرت است. کتک زده؟ طبیعی است. عصبانی شده، اشکالی ندارد. برگرد به خانهات و زندگی کن.»
این اما آن زندگی نبود که نذیره برای خودش میخواست.
دو روز پیش از اینکه گم شود با خانوادهاش تماس تلفنی گرفته و این آخرین باری بوده که آنها صدایش را شنیدند.
شاهدان عینی میگویند شب حادثه شبیر با یکی از اهالی منطقه که از بستگان دور هر دو خانواده و او هم از بلوچهای بیشناسنامه بوده دعوایش میشود و آن فرد تا سر حد مرگ شبیر را کتک زده و با چاقو زخمی میکند: «به دنبال این حادثه شبیر به کما رفت و خانواده نذیره هم از این ماجرا بیخبر بودند. عموی نذیره از طریق پدر کسی که شبیر را با چاقو زخمی کرده بود داستان درگیری را میشنود و به خانواده این دختر خبر میدهد. وقتی مادر نذیره با برادرشوهر شبیر تماس میگیرد آنها از سرنوشت نذیره اظهار بیاطلاعی میکنند و تا امروز کسی از نذیره خبر ندارد.»
سابقه مفقود کردن زنان در خانواده شبیر
یکی از فعالان بلوچ ساکن ایران به ایرانوایر میگوید: «در جریان دعواهای خانوادگی هر چیزی ممکن است رخ دهد. در این مورد با توجه به سابقه پیشین شبیر در پنهان کردن دستکم یک زن و یک نوجوان دیگر ممکن است باز باهمان سناریو روبرو باشیم اما مشکل این است که جز اعتراف شبیر آنهم در شرایطی که بهشدت زخمی بوده و اندکی بعد به کما رفته مدرک دیگری وجود ندارد.»
خانواده نذیره هربار که از سرنوشت فرزندشان از خانواده شبیر پرسوجو کردهاند یک روایت متفاوت شنیدهاند. از اینکه او را دیدهاند که با ضارب شوهرش فرار کرده تا اعتراف همسرش که گفته وقتی چاقو خودم پیشازاینکه بیهوش شوم شنیدم که برادرم به یکی از فامیلها سپرد نذیره را به منزلش ببرد و پنهان کند.
فعال بلوچی که با ایرانوایر گفتگو کرده است میگوید: متاسفانه معمولا از چنین اتفاقاتی خبرهای خوش نخواهیم شنید. بارها پیش آمده دختری مفقودشده و ماهها و سالها بعد پیکر بیجانش را درجایی یافتهاند.